شیداشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

شیدا همه زندگی مامان و بابا ...

غذا خوردن شیدا ...

سلام مامانی : شما اصلا غذا نمی خوری ، من و بابایی نگرانتیم . فقط دوست داری با ظرف غذا بازی کنی . البته به غدای بزرگتر ها علاقه داری که نباید و زوده ... ما هم مجبوریم از غذاهای خودمون بهت بدیم  ... نوش جونت ... برات عکس هایی میچینم که ببینی با سر و صورتت چه می کنی شاپرکم ...     " خوب شیه مجه ؟ دوشت دارم با ظرف غذام بازی کنم ... " ...
14 فروردين 1391

شیدا می تونه بشینه ...

سلام نبات من : بی تابم تا برای تحویل سال نو کنار تو بودن رو تجریه کنم . یه حس تازه در من ایجاد شده که هیچ وقت تجربه نکرده بودم ، عاشقانه در انتظار سال نو می نشینم و منتظر اولین بهار زندگی دختر قشنگمون هستم . تو تازه می تونی بشینی و یه خورده کمتر پیش میاد که موقع نشستن بیفتی . اینش قشنگتر  می شه که کنار سفره هفت سین کنار ما بشینی . می بوسمت ...   ...
28 اسفند 1390

سرماخوردگی جون و دلمون ...

سلام مامانی :  الان که دارم برات می نویسم خوابی ، بابایی بهت قطره هاتو داده و خوابیدی .                          ٢ روزه سرفه میکنی . ما هم سرما خوردیم . اما بی حالی خودمون از یادمون رفته . چون تو یه صدات گرفته و حوصله نداری .  الهی قربونت برم . زود خوب شو .             ...
26 اسفند 1390

عشق ... همین و بس ...

سلام جون و دلم : لحظه های شادی رو برات آرزو می کنم . الهی قربون تیپت برم . دخترم ؛ تازگی ها زمان بیشتری رو میتونی بشینی. تنت سالم ، لبت خندون . ان شاء الله. ...
25 اسفند 1390